نتایج جستجو برای عبارت :

فصل اول: هجوم به خانۀ وحی

 
بحث اول: مقدمات هجوم
۱) تصمیم به هجوم:
روایت بلاذری:
بَعَثَ أَبُوبَکْرٍ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ إِلَى عَلِیٍّ حِینَ‏ قَعَدَ عَنْ‏ بَیْعَتِهِ‏ وَ قَالَ ائْتِنِی بِهِ بِأَعْنَفِ الْعُنْف‏.
ترجمه:
«هنگامی‌که علی(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر کناره‌گیری کرد، ابوبکر عمربن‌خطاب را به سوی علی(علیه السلام) فرستاد و گفت: او را با سخت‌ترین تندی و عتاب به نزد من بیاور. [برای بیعت گرفتن]».
ادامه مطلب
‏‎#خلیج_فارس خانۀ ماست؛ پارۀ تن ماست. تروریست‌های آمریکایی خوب می‌دانند که خون شهدای سرافراز خلیج فارس چون شهید نادر مهدوی و شهید بیژن گرد و شهید نصرالله شفیعی و شهید غلامحسین توسلی در رگ‌های جوانان ما می‌جوشد و آنها هرگز خواب ماجراجویی در خلیج همیشه فارس را هم نمی‌توانند ببینند.
مدرسه خانۀ دوم ماست.این جمله را در درس مطالعات اجتماعی پایه سوم خواندیم.چه خوب است که در خانۀ دوم خود مانند خانۀ اولمان شاد باشیم.
واژۀ مدرسه را می توان به صورت محل داشتن روزی سالم و همگانی معنا کرد.
داشتن روزی سالم یعنی داشتن روزی شاد ودلپذیر.میدانیم که روز شاد و دلپذیر خود به خود نمی آید وباید آن رابسازیم و باید محلی که آنجا هستیم راشاد ودلپذیر کنیم.
شاد ودلپذیر کردن مدرسه به تنهای نمی شود و باید به کمک خانوادۀ خود یعنی تمامی دانش آموزان
چند وقت پیش خانۀ معروف چندین سالۀ آقای میم را خراب کردند. از پنجره نگاه می‌کردم. انگار اتفاق غریبی افتاده بود. ظاهرِ همیشه متفاوت خانۀ آقای میم، (آن‌طور که قدیمی‌ها می‌گفتند) فرو ریخته بود و خاک و گل و آجری مانده بود که بین همۀ خانه‌ها مشترک ست. موضوع ساده‌ای بود که هرچه بیشتر فکر می‌کردم برایم عجیبتر و پیچیده‌تر و مصادیقش گسترده‌تر می‌شد.
دکتر " خُسرو فرشیدوَرد" شاعر و نویسندۀ گرانقدر،  در خانۀ سالمندان نیکان به دیار باقی شتافتند ؛ شعر زیبای " این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست" از سروده های این بزرگمردِ وطن پرست است که پس از سفرهای خارج از کشور،ازذهن پرمسئولیت او تراوش کرده است و تلنگری  گزنده است بر وضعیت امروز تمایلات متداول در جامعه 
    جا دارد که ،هریک به نوبۀ خویش، خبر این سوگ را به دوستان خود در درون و بیرون کشور برسانیم! 
      
    روانش شاد و یاد و تفکر جاری در این اثرش

.
عکس متعلق است به این بخش از کتاب #دلتنگ_نباش
.
وقتی برای عیددیدنی به خانۀ رضا رفته بودند، [روح‌الله]پیشنهاد داد همه با هم به خانۀ رسول بروند و عید را به پدر و مادرش تبریک بگویند. همه از پیشنهادش استقبال کردند. .
رضا با پدر رسول هماهنگ کرد و راهی خانۀ#شهید_رسول_خلیلی شدند. روح‌الله و زینب به‌همراه رضا و پدر و مادرش. زینب خیلی هیجان داشت. دوست داشت مجدداً مادر رسول را از نزدیک ببیند.
وارد خانه که شدند، عکس بزرگ رسول اولین چیزی بود که به چشم می
آن صدایی که مرا سوی تماشا می‌خوانداز فراموشیِ امروز به فردا می‌خواند
آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشتگله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت
هم‌نفس با من از آهنگ فراقم می‌خواندداشت از گوشۀ ایران به عراقم می‌خواند
یادم انداخت که آن سوی تماشا او هستمی‌روم می‌روم از خویش به هر جا او هست
جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دستسهله آغوش گشوده‌ست مفاتیح به دست
رایحه رایحه با بوی خودش می‌خوانَدخانۀ دوست مرا سوی خودش می‌خوانَد
خانۀ دوست که از دوست پر
اعتراف ابن تیمیه ناصبی به هجوم به خانه حضرت زهرا علیها السلام و تهمت به اهل بیت علیهم السلام برای توجیه آن
ابن تیمیه بنیانگذار مکتب سلفیت بعد از اعتراف به اصل هجوم، برای توجیه آن دست به دروغگویی و تهمت به اهل بیت علیهم السلام زده و می‌گوید:
وَغَایَةُ مَا یُقَالُ: إِنَّهُ كَبَسَ الْبَیْتَ لِیَنْظُرَ هَلْ فِیهِ شَیْءٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِی یُقَسِّمُهُ، وَأَنْ یُعْطِیَهُ لِمُسْتَحِقِّهِ .
و نهایت چیزی که گفته می‌شود این است که او (ابی
 
بعد از پدیدۀ غیر شرعی ازدواج سفید، زندگی مجردی دختران هم گویا پدیدۀ جدیدی هست که متأسفانه دارد در فرهنگ ما رواج پیدا می کند.
راستش را بخواهید نمونه هایی از زندگی مجردیِ پسرهای بیکار و بی عار را دیده بودم. در مورد دخترها هم کم و بیش چیزهایی شنیده بودم. اما یقین نداشتم. تا اینکه امروز وقتی داشتم با دو دختر 27 و 31 ساله در مورد یک موضوع حقوقی صحبت می کردم، با کمال تعجب شنیدم که گفتند توی شهر خودشون در یک خانۀ استیجاری و جدا از پدر و مادر زندگی می
 
بعد از پدیدۀ غیر شرعی ازدواج سفید، زندگی مجردی دختران هم گویا پدیدۀ جدیدی هست که متأسفانه دارد در فرهنگ ما رواج پیدا می کند.
راستش را بخواهید نمونه هایی از زندگی مجردیِ پسرهای بیکار و بی عار را دیده بودم. در مورد دخترها هم کم و بیش چیزهایی شنیده بودم. اما یقین نداشتم. تا اینکه امروز وقتی داشتم با دو دختر 27 و 31 ساله در مورد یک موضوع حقوقی صحبت می کردم، با کمال تعجب شنیدم که گفتند سالهاست که توی شهر خودشون در یک خانۀ استیجاری و جدا از پدر و ماد
زنده نگه داشتن یاد آدمها، شیوه ای برای به دوش کشیدن بار نبودشون و لالایی برای دل بی قرارمونه.
مدتها بود که میخواستم بخشی رو ایجاد کنم که توشه هایی که بر گرفتم و نگه دارم. با یادداشتهای استاد نازنینمون، آقای بابایی شروع میکنم.
عنوان مطلبشون: خواب های خوش
مولوی، مدرسۀ معنوی است که جز برای درس و مشق معنا، کسی آنجا نمی‌رود.سعدی، مانند سینما است که جز برای تماشا، کسی قدم به آن نمی‌گذارد.حافظ، پارک بزرگ و عمومی شهر است که برای همه است؛ از بازنشستگ
مثلا من نشستم کنارِ یه حوضِ پُر از ماهی، یا یه محوطه‌ی پُر از سگِ دست‌آموز، یا بالاسرِ قفسِ مُرغ‌ها. بعد برای ماهی ها یه مُشت کاغذ میریزم روی آب. ماهی‌ها هجوم می‌آورند. مزه‌مزه میکنند. به مذاقشان خوش نمی‌آید و میروند. و من از این بازی، کِیف میکنم و باز یه مُشت کاغذ دیگه، و باز هجوم ماهی‌ها و باز مزه‌مزه و باز میروند.
یا برای سگ‌ها پوستِ خربزه می‌اندازم و خیلی مودب تشریف می‌آورند و بو میکشند و متعجب به من نگاه میکنند و زیر لب چیزی میگویند
این که همیشه سردرد با تمام ثانیه هام عجین شده رو حتی سینوزیت هم نمیتونه گردن بگیره، اصلا در توانش نیست.
بعد هر گریه و خنده و عصبانیت و سرما و گرما و هرچیز دیگه ای از نوع عمیقش، یه موجود عجیب الخلقه مثل gollum میشینه روی سرم و با همون استایل ترسناکش شروع میکنه به بردن دستش زیر پوست و استخون جمجمه و بعدش فشار دادن. اونم انقدر عمیق و طاقت فرسا که غیرقابل تصوره...
ولی هنوزم میگم که همه ی این دردا نمیتونه سینوسی باشه؛ یه جایی هجوم فکر و سردرگمی ذهنی باع
این که همیشه سردرد با تمام ثانیه هام عجین شده رو حتی سینوزیت هم نمیتونه گردن بگیره، اصلا در توانش نیست.
بعد هر گریه و خنده و عصبانیت و سرما و گرما و هرچیز دیگه ای از نوع عمیقش، یه موجود عجیب الخلقه مثل gollum میشینه روی سرم و با همون استایل ترسناکش شروع میکنه به بردن دستش زیر پوست و استخون جمجمه و بعدش فشار دادن. اونم انقدر عمیق و طاقت فرسا که غیرقابل تصوره...
ولی هنوزم میگم که همه ی این دردا نمیتونه سینوسی باشه؛ یه جایی هجوم فکر و سردرگمی ذهنی باع
 
در مقابل بیماریها، سیلها، اضطرابها و احساس بی‌پناهی‌ها نقش علم‌ و ایمان چیست؟ استاد مطهری:هم علم به انسان امنیت می‏‌بخشد و هم ایمان؛ علم امنیت برونی می‌دهد و ایمان امنیت درونی.علم در مقابل هجوم بیماریها، سیلها، زلزله‏‌ها، طوفانها ایمنی می‌دهد و ایمان در مقابل اضطرابها، تنهایی‌ها، احساس بی‌‏پناهی‌ها، پوچ‌‏انگاریها. علم جهان را با انسان سازگار می‌کند و ایمان انسان را با خودش.مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 32•┈┈••✾••✾••┈
در وجودم ترسِ ذهنیِ دهشتناکی وجود دارد که رویاهایم را مفلوج و درمانده می کند. این ترس واقعی نیست. اما ریشه اش درونِ ذهنِ خیالبافم است. می گویند؛ این برخورد و واکنشِ آدم هاست که نشان می دهد چقدر به شما ارادت دارند، وگرنه هیچ کس تا به حال نتوانسته است قلبِ آن ها را از نزدیک ببیند. می خواستم بدانی هنوز توی دنیایم زنده ای. در خیالاتم، در رویاهایم، میان کابوس ها و خواب هایم، وسط پیاده روی های کنار سنگفرش های پارک، زیر درخت های کاج که صدای قارقار کلا
در وجودم ترسِ ذهنیِ دهشتناکی وجود دارد که رویاهایم را مفلوج و درمانده می کند.
این ترس واقعی نیست. اما ریشه اش درونِ ذهنِ خیالبافم است.
می گویند؛ این برخورد و واکنشِ آدم هاست که نشان می دهد چقدر به شما ارادت دارند،
وگرنه هیچ کس تا به حال نتوانسته است قلبِ آن ها را از نزدیک ببیند.
می خواستم بدانی هنوز توی دنیایم زنده ای.
در خیالاتم، در رویاهایم، میان کابوس ها و خواب هایم، هنگامِ قدم زدن روی سنگفرش های پارک،
زیر درخت های کاج که صدای قارقار کلاغ مغ
این روزها پایتخت نشینان شاهد هجوم انواع آفات نباتات و نفوذ آن ها حتی به منازل خود هستند. «کرم خراط» و «ملخ» از جمله بدترین آن ها هستند که تاکنون خسارات زیادی را به فضای سبز شهرها و روستاها وارد آورده اند. مرتبط با این موضوع «شهرجدیدپرند» و دیگر شهرستان های همجوار شدیدا زیر هجوم این نوع آفات قرار گرفته اند، این درحالی ست که تاکنون از جانب مسئولین شهرداری و مدیران فضای شهری توصیه جامع و کاملی به جهت آشنایی عموم مردم با این نوع آفات و مبارزه اص
غم ها که ناگهان سرازیر می شود سیل است، اما تو سد ساخته ای و غم ها را پشت سدت نگه می داری تا تو را و خانه ات را و امیدت را نبرند.
غم ها می بارند و می بارند و می بارند اما تو آنها را هدایت می کنی به سفره های زیرزمینی روانت و ذخیره شان می کنی برای روز مبادای روح؛  و هیچکس خبر ندارد که باغ سبز جان از چشمه اندوه سیراب می شود.
و هیچکس نمی داند این گل ها که می رویند زرد و سرخ و  رنگ رنگ از آب تیره غم نوشیده اند.
تنها تویی که می دانی که میوه های شیرین درختان تو
داشتم به بچه‌مارمولک آن‌شب فکر می‌کردم که توی تاریکی راه‌رو دیدم‌اش؛ خسته و خواب‌آلود بودم؛آن‌قدری که یادم نمی‌آید آن‌ جسم سنگین چه بود؛ فقط می‌دانم گذاشتمش روی مارمولک تا به درک واصل شود که نشد. صبح آمدیم و دیدیم بچه‌مارمولک دم‌اش را جا گذاشته و رفته! یا سوسک آن روز عصر که یک‌هو رفت زیر تخت و در نیامد؛ یا عنکبوتی که ماه‌ها روی سقف هال زندگی می‌کرد و حالا نیست. کجا رفتند؟ شاید از یه سوراخی به دنیای زیرزمین. به این فکر می‌کنم که اگر ز
 استقلال اقتصادی داشته باشیم
اگر ما در هجوم اقتصادی هم واقع شدیم که هجوم اقتصادی اسباب این بشود که وابسته به یک کشور دیگری باشیم، این هم یک وظیفه شرعی است که ما باید خودمان را نجات بدهیم. هر که ازش هر کاری می‌آید راجع به #اقتصاد باید بکند. ننشیند یک طبقه [که‌] یک طبقه دیگر بکند. رعیتها کم کاری نکنند. آنهایی که در کارخانه‌ها کار می‌کنند کم کاری نکنند، سستی نکنند✊ما باید کوشش کنیم و اقتصاد خودمان را خودمان اداره بکنیم
امام خمینی(ره) | ۵ دی ۱۳۵
هشدار امنیتی در جریان هستید که بعد از فیلتر تلگرام و حذف تلگرام های غیررسمی توسط گوگل سروش اولین جایگزین تلگرام هستش و کاربران زیادی از تلگرام به سروش مهاجرت میکنند امّا بایدگفت به غیر از هجوم کاربران معمولی کاربران دزد و کلاهبردار هم به سروش و دیگر شبکه اجتماعی ایرانی هجوم می‌آورند...امّا مهم تر از این موضوع این است که چگونه در برابر کلاهبرداران پیروز شویم ؟ این روز ها کسانی هستند که به دلیل مسدودیت اکانت شما به پیوی شما آمده و درخواست شم
درست وقتی که دارم به جزییات یه مسئله فکر می‌کنم، به این‌که چطور می‌شه اون کار رو پیش برد، کدوم راه بهتره کدوم زودتر به نتیجه می‌رسه..همون موقع اون حس بهم هجوم میاره که اصلاً اصل و اساس ماجرا درسته یا چی.
و خب فرو می‌ریزم.
 
قابلیت دانلود اپلیکیشن اینستاگرام برای کاربران ایرانی غیر‌فعال است، چون از خارج تحریم هستیم. قابلیت استفاده از اینستاگرام برای کاربران ایرانی به زودی غیرفعال خواهد شد، چون از داخل تحریم هستیم. دارو نیست چون از خارج تحریم هستیم، دارو هست، دست من و تو نیست، چون از داخل تحریم هستیم. دست امامزاده بر سر دست‌های داخل است و دست شاهزاده در دست دست‌های خارج. دست بوسی حضرت آقا و اعلیحضرت همایونی برقرار است اما دست دلال‌ها دست خدا شده، هر توپی را و
 
روزی که عمه خورشید مرد: زندگی مسیرش را پیدا می کند، گاهی با خواندن یک دلنوشته
 
روزی که عمه خورشید مردنویسنده: منیژه ارمینانتشارات: عهد مانا
معرفی:
یک گوشه ای از زیبا سرزمین شمال، پسر جوانی با خواندن دست نوشته های دفترچه ای قدیمی زندگی اش دست خوش تغییر می شود. پسر جوان، از خانه فرار می کند و می رود دنبال زندگی دیگر.مدلی متفاوت . . .
خلاصه:
خورشید برای ازدواج با صفدر سر سفره عقد نشسته است. پدرش که او را از کودکی با مادرش رها کرده بود و خورشید برا
 
سفر مرا به باغ در چند سالگی‌ام برد
و ایستادم تا
دلم قرار بگیرد، 
صدای پرپری آمد
و در که باز شد
من از هجوم حقیقت به خاک افتادم.*
 
 
چقدر «مسافر» بودم  :)  
 حتی به اندازه‌ی توضیح یک خطیِ «من از مجاورت یک درخت می‌آیم».
  
 
وسوسه‌ی بعدی سفرم...
  
«خیال می‌کنم
در آب‌های جهان قایقی است»
  
 
 *سهراب
 
1. پس از هجوم مغولان به ایران چه کسانی با به جان خریدن خطرهای زیاد به مغولان نزدیک شدند؟ 
دانشمندان و بزرگان ایرانی
2. چرا پس از هجوم مغولان، بزرگان و دانشمندان ایرانی به مغولان نزدیک شدند؟ 
آنها می کوشیدند که خوی خشن و ویرانگر بیابانگردان مغول را مهار کنند و مانع خونریزی بیشتر شوند. بزرگان ایرانی همچنین تلاش می کردند که مغولان را با فرهنگ و تمدن ایرانی-اسلامی آشنا کنند و راه و رسم کشورداری را به آنان بیاموزند. 
3. خواجه نصیرالدین طوسی که بو
پس از هزار بار کلنجار رفتن با خودم، تصمیم گرفتم برایت بنویسم تا شاید آدم بشوی یا اگر نشدی، لااقل هیولا نشوی، هندجگرخوار نشوی. نوشتن برایت را انتخاب کردم تا لبخندِ روی لب کسی بشوی و طوری نشود که روزی به خودت بیایی و ببینی اشک گوشه‌ی چشم آدم‌ها و بغض نشسته بر گلویشان شدی.
از من بشنو که هیچ‌وقت، به هنگام تنهایی‌ات شادمهر گوش نکن. وقتی تنها قدم میزنی شادمهر گوش نکن. وقتی تنها در خیابان‌های عجیب تهران قدم می‌زنی، شادمهر گوش نکن. 
در گوشت می‌خو
 
سفر مرا به باغ در چند سالگی‌ام برد
و ایستادم تا
دلم قرار بگیرد، 
صدای پرپری آمد
و در که باز شد
من از هجوم حقیقت به خاک افتادم.*
 
 
چقدر «مسافر» بودم  :)  
 انقدر که توضیح یک خطی تلگرامم «من از مجاورت یک درخت می‌آیم» باشه.
  
 
وسوسه‌ی بعدی سفرم...
  
«خیال می‌کنم
در آب‌های جهان قایقی است»
  
 
 *سهراب
 
تحلیل خیلی پیچیده ای نداره به خاطر همین خلاصه میگم، ورود هر شخصی تو بازار بورس* اونم تو این مقطع که برای سودآوری از خرید و فروش سهام رونق گرفته، هیییییییییییییییییییچ ربطی به تولید و مشارکت در بازارسرمایه و کمک به واحد های تولیدی نداره و فقط و فقط و فقط سفته بازیه و دلال بازی و افزایش کاذب و لجام گسیخته قیمت سهمی که فاقد ارزشیه که داره معامله میشه و سودش فقط و فقط عاید سرمایه دارانیه که با تولید نه تنها قرابتی ندارن که فقط دنبال سودکردن از
بعدا درباره یک خاطره خیلی زیبای دیگه هم مینویسم، یک شبی که رفتیم فلافلی قدیمی شهر، که زیر زمین بود و نوشابه شیشه ای میداد با نی رنگی رنگی، مطمئن نیستم ولی فکر کنم همون روزی بود که برام یه عینک آبی هم خرید. همینی که الان روی چشممه.
یکی دو شبی میشود که انگار داروها دوباره بی اثر شده اند...خوب نمیخوابم...ظهر به اُمید اینکه چشمهایم را ببندم و دو ساعت بعد،از عمیق ترین چُرت دنیا بیدار شوم روی تختم دراز کشیدم اما تنها چیزی که نصیبم شد کوبه های وحشیانه ی قلبم بود به دیواره ی سینه ام ..نخوابیدم...نااُمیدانه چشم های خسته ام را به سقف سفید ترک خورده ی اتاقم دوختم و با فکرهای تکراری خودم را عذاب دادم...
دقیق خاطرم نیست چندبار در زندگی قلبم شکسته_قلبم را شکستند_اما رنج و دردهایش خوب در
باران دانه دانه می‌افتد بر پشت بام خانۀ‌مان و صدایش می‌چکد درون گوش‌هایم. دلنشین و نم‌ناک است ، اما من دوست داشتم که هوا صاف می‌بود! دوست داشتم زیر نور ملایم خورشیدِ زمستانی ؛ دست خودم را می‌گرفتم و می‌رفتم به سمت کوه‌هایِ کنارِ شهر. دو نفری یکی را انتخاب می‌کردیم و قدم می‌گذاشتیم بر سنگ‌ها و دامنِ پهن شده‌اش. پاهایم را ارضاء می‌کردم و قلبم را شیدا. به نوک قله که می‌رسیدیم آرام کنار هم می‌نشستیم. خودم را کمی نزدیک‌تر می‌کردم بهش تا
بهامین لطفا آرووم باش، تومگه  شب قبل آزمون همه چی را نسپردی به خدا پس ناامیدی ممنوع...
فقط واسه آزمون بعدیت الان درس بخون .
ولی آخه؟!
 
از وقتی sms اعلام  منتشر شدن کلید سوالات واسم اومد ،نگرانی بدی هجوم آورده سمتم.
میترسم ...حتی نمیخوام پاسخنامه را چک کنم...
+یادداشت شماره ۴۹
خیلی وقت است که
می‌خواهم بنویسم؛ از کبوتری که در ایوان کوچک‌مان لانه کرده، از دخترانی که
روزهاست من را خانوم فارسی صدا می‌کنند، از آشپزی و شعفی که وقت مخلوط کردن خوراکی‌ها
با هم به من دست می‌دهد، از اتو کردن لباس‌های مردی که دوستش دارم، از تمام شدن
کلاس‌های ارشد، از شعرهای تازه‌ای که می‌گویم، از رویاهایی که می‌بافم، از لحظه‌های
دو نفره و درک شیرینیِ از خود گذشتگی‌های دو سویه، از دوستان جدیدی که پیدا کرده‌ام،
از خانۀ دوست‌داشتنی‌م
اعطای رایگان و بی قید و شرط خانه به بی‌خانمانها در فنلاند تعداد این قشر را کاهش داده است. یورونیوز نوشته که بسیاری از بی‌خانمانهایی که حتی برای مدتی بیش از یک دهه آوارۀ خیابانها بودند، برای اولین بار صاحب سرپناهی شده‌اند که می‌توانند آن را خانۀ خود بنامند. این خانه‌ها، آپارتمانهایی کوچک با دو اتاق اند که عمدتا در حومۀ شهر هلسینکی قرار دارند. آپارتمانها دو نفره است و دست‌کم به یک آشپزخانۀ بزرگ و مشترک، یک سالن بدنسازی و یک سونا مجهز است.
هجوم ملخ ها
رمان، خوزستان و سیستان و بلوچستان شده اند و در سر راه خود هرگونه سرسبزی را که می بینند هجوم می برند، می خورند و پیشروی می کنند. این ملخ های 7 سانتیمتری روزانه تا چند برابر وزن خود غذا (علوفه، غلات، صیفی جات و حتی علف های هرز) می خورند. و خلاصه هرچه را که قابل خوردن باشد نابود می کنند. پس اگر هر چه زودتر جلوی آنها را نگیریم، طغیان این هجوم ملخ ها آفت می تواند خسارت های سنگینی را به اقتصاد کشاورزی استان های درگیر وارد کند. جالب است بدانی
حمله ملخ‌ها از جنوب ایران به هند و پاکستان
سازمان خواروبار و کشاورزی ملل متحد با اشاره به زاد و ولد زودهنگام ملخ‌ها در جنوب ایران به خاطر هوای گرم‌تر و بارندگی‌های خوب نسبت به هجوم ملخ‌ها از ایران به مناطق مرزی هند و پاکستان هشدار داد.
 
حمله ملخ‌ها از جنوب ایران به هند و پاکستان سازمان خواروبار و کشاورزی ملل متحد با اشاره به زاد و ولد زودهنگام ملخ‌ها در جنوب ایران به خاطر هوای گرم‌تر و بارندگی‌های خوب نسبت به هجوم ملخ‌ها از ایران به م
 
 
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
 
تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم 
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!
ادامه مطلب
نمایش خانۀ برناردا آلبا | علی رفیعی | نمایش‌نامه
از فدریکو گارسیا لورکا | ۱۳۹۷
 
نقد نمایش
ارزیابی: فاجعه
 
 «اتلاف پول و سرمایه»
 
واقعیت‌اش
اینقدر تئاتر نمی‌روم. گاهی اوقات ممکن است در سال یک نمایش هم نبینم. شاید در کل
عمرم زیر سی نمایش‌نامه خوانده باشم. این مقدار هم، به گمانم، ناچیز است. سواد
تئوری هنرهای نمایشی هم ندارم. با این پیش‌زمینه آیا حق دارم از نمایش اخیر آقای
دکتر، «علی رفیعی»، منزجر باشم؟ آیا حق دارم از نمایشی که دراماتورژش «م
جلسۀ آخر کلاس آنلاین مهارت رسانه بود. تکلیف این بود که ارتباطی بین آیات 20 تا 30 سورۀ فرقان با مباحث تدریس شده و مرتبط با مهارت رسانه بنویسیم. یکی از بچه‌ها فی‌البداهه نکتۀ به‌جایی تایپ و ارسال کرد و استاد چون درگیر شرح آیۀ 30 بودند، در جوابش فرمودند: با قرآن مهجور باشید ان‌شاءالله!
اولش خنده‌دار بود. چند نفری هم به نشستن واژۀ مهجور به جای محشور خندیدند.
استاد بعد از اعتراف به اشتباه املایی و معنایی گفتند، بد هم نیست با قرآن مهجور بودن. جایی ب
اخرین سال تحصیلم تبدیل به ترسناک‌ترین سال تحصیلم شده. خودم فکر میکنم صرفا تصمیماتی ترسناک برای بهبود زندگی‌ام گرفته‌ام ولی از نقطه نظر دوستم من فقط به دنبال‌ راه‌هایی برای بدبخت کردن خودم هستم. در بیداری همه چیز عالی است، منظورم از عالی همان ملال و کلافگی قابل تحمل همیشگی است اما موقع خوابیدن یا ییدار شدن از خواب تمام استرس‌های پنج سال گذشته به طور کشنده‌ای به سویم هجوم میاورند. وقت‌هایی هم که خلاق‌تر هستم کابوس‌های جالبی میبینم. ظا
فرشته عشق
ضربه ای خواهم زدن بر جان توتا دگرگون گردد این احوال توبر زمینت می زنم تا اوج خاکتا که طاهر گردی چون پاکی آبدر دوئی جان چه بیمار سیرتیدر تهی از عشق چه سان بی حرمتیبشکن این شاخ بدن تا جان رهیواگذار این کوه «من» تا گام نهی در تلاطم خانۀ فرهنگ خوابمی نشوئی چهره ات با آفتابدر تیمار خانۀ بت ساز «من»تا ابد تو جان کنی در گور تندر نجات یک کهی در گرد بادیا که همچون آتشی بر روی آبحال می خوانم من آواز سحرگر نخیزی ، باد مرگت مستمرگر نیابی معنای ا
گاهی خوشحال می‌شوم از همه‌چیز. چراکه ما جوانیم و زیبا. و وقتی بنا باشد زندگی‌مان را تماشا کنند، حتی زشتی‌هامان هم لای پوستِ بی‌چروکِ شادِ جوانی‌ست. حتی زشتی‌هامان هم زیباست. مثل وقتی که من از گردنت آویزان می‌شوم و آن خال سیاه را می‌بوسم، بی‌آداب. بی‌آیین. و بی‌خیالِ هجوم چشم فاحشه‌ها چندثانیه‌ای هم لب‌هایم را نگه می‌دارم. نگه می‌دارم. نگه می‌دارم.
نگه مّی دا رم.
تو را تمنا میکندنگاهی به درازای تاریخو به مسلخ می کشدحس غبار گرفته ی سالهای انتظار راو رنگ زمستان گرفتهنفس هایی که به گرمای تموز پناه برده انددیگر آواز نمی خوانند چلچله هاکه گرفتارند به چنگ عقاب هاو قصه ای نقل نمی شوداز پس هجوم احساسات بی حسابتو را بهار تمنا میکندبه عطر اردیبهشتتو را جویبار تمنا میکندبه وقت آرامش...
پ ن: به وقت خرداد، به رنگ فراموشخانه...
نوبخت: علت افزایش تورم موجود در جامعه بخاطر هجوم عده‌ای سرمایه‌دار بود که قیمت کالاها را با تهدید امریکا بالا بردند.
یعنی اگه علم الهدی این حرف رو زده بود، تاجزاده خودش رو از برج میلاد پرت میکرد پایین، زیباکلام با مرگ موش خودکشی میکرد، آشنا هم خودش رو مینداخت زیر تریلی ۱۸چرخ!
روز اولی که وارد حرم شدم همه‌جا رو همین مدلی می‌دیدم چون اشکم بند نمی‌اومد چون تموم نمی‌شد و تموم ترسایی که تو ذهنم نگه داشته بودم هجوم آورده بودن و نمی‌تونستم آروم باشم.
ساعت‌ها بود هیچی نخورده بودم و با این حال کلی تو حرم راه رفته بودم و آروم نمی‌شدم و حالم بد بود.دست آخر تو صحن جامع نشستم.
خانمی که کنارم نشسته بود و حالم رو دید زد رو شونه‌م و با لهجه‌ی قشنگ یزدیش گفت دخترجون چیزی به اذون نمونده. موقع اذون که شد دو رکعت نماز بخون و منم دع
آشفته امذهنم...تنم...روانمگفته بودم نمیتونم برو تا وقتی که با خودم کنار بیامگفتم نباید..نمیشه..من اینجا نیستمحالا در هم شکسته و مضطرب، چشم به کتاب دوختم اما پیچش ماری رو درونم حس میکنم...میپیچه و نیش میزنههیچکس از خودش نمیتونه فرار کنههیچ پناهگاهی نیست که به من از هجوم خودم پناه بدهدوباره سر دوراهیمو کاسه ای مستعمل دست گرفتم پر از "چه کنم"
مجموعه روزی روزگاری قاسم سلیمانی (جلد اول – هجوم به تهاجم)؛ پدیدآور: عباس میرزایی؛ ناشر: یازهرا؛ دوره 2 جلدی
من صورتم سوخت، مقداری ترکش ریز به صورتم خورد، مهدی پایش زخمی شد و عمدۀ ما زخم‌های کوچکی برداشتیم؛ درحالی‌که حداقل زخم آن صحنه باید قطع شدن کامل پا می­بود. هیچ‌کس تصور نمی‌کرد ما زنده باشیم.با انفجار این ماشین، هم‌زمان پشت سر ما از جادۀ آسفالت احمد متوسلیان با ماشین رسید و قبل از آن یک آمبولانس برای نجات ما آمد که رفت روی مین و همۀ س
به نام "او"
آمدم بنویسم از شنیده هایم...و سکوت چشمانش را شنیدم... آمدم بنویسم از شکست...و شکستم را سال ها پیش باور کرده بودم...آمدم بنویسم از بودن در حیات وحش...و هجوم وحشیانه خاطرات را چشیدم...آمدم بنویسم از کافه مارکوف....و لطافت احساس مرا حیران کرد...آمدم بنویسم از "خودم"...و چقدر این واژه نا آشناست...
"مسافر"
هر قدمی که بر میدارم حتی فوق العاده کوچیک به سمت رفتن هزاران تردید بهم هجوم‌میاره گاهی آرزو میکنم که ای کاش یه زندگی عادی پُر از عشق خدا بهم میداد تا رویای رفتن رو از سر بیرون میکردم هیچ جا وطن آدم نمیشه هیچ جای دنیا
.
.
.
 میدونی همیشه فک میکنم مهاجرت کاریه که باید برای پر کردن خلا تنهاییم انجام بدم ...... میدونی تنهایی سخت ترین کار دنیاست حتی سخت تر از فقر 
ای .....داد
ایرانم در آستانه جنگ جهانی است .....ژنرال سلیمانی
من که باشم که بگویم سخن از حضرت عشق؟
 
وحی نازل شده انگار، بر این دفتر من
قلمم کاتب و گفتند که: «حا سین یا نون»
شده تفسیر تمامی لغات این عشق
«هو لیلا و تماماً همه از دم مجنون»
 
من که باشم که بگویم سخن از حضرت عشق؟
واژه‌‌ها باید از آن عالم بالا برسد
و توکلت علی الله، قلم، بسم الله
قطره می‌گویم و ‌ای کاش به دریا برسد
ای که نام تو شده علت دل دادن‌‌ها
ای مقیم ابدی دل بی تاب، حسین
ای که دستان همه سوی تو باشد دائم
ما همه رعیت و تو حضرت ارباب، حسین
نخ
از صبح
می‌خواستم آن نوشته‌ای را که چند سال پیش برایش نوشته بودم بار دیگر انتشار دهم.
حتی از ذهنم گذشت که به همین جمله اکتفا کنم که: «آدم وقتی می‌رود خانۀ بخت تازه می‌فهمد
که مادر داشتن یعنی چه!» اما قبل از تمام این‌ها دلم خواست به گالری گوشی سری بزنم و روی
پوشۀ عکس‌هایی که تکنولوژی با نام «مامان» برایم مرتب کرده کلیک کنم تا بعد از
مرور کردن آن‌ها چیز تازه‌ای بنویسم. همان کار را هم کردم و آن‌وقت بود که بغض چنگ
انداخت به گلویم و با چشم‌های خ
میگه باید به خودت کمک کنی،
باید بشینی و بازش کنی،بسنجی و بذاری حل بشه
بعد یه گوشه ی دور از ذهنت رهاش کنی
جنگ و چطور براى خودم حل کنم؟
چطورى این هیمه ى بزرگ از خشم و سیاهى رو
گوشه ى ذهنم رهاش کنم که همه ى وجودم و نبلعه؟
شب ها با حس خفگى از دوییدن یا صداى چمباتمه زده از فریاد نزدن
از خواب نپرم؟
چطوری نترسم از صداى بچه هاى حیرون بی خانواده،
یا از فکرم ببرم هجوم گورهاى بی کفن و...
جنگ
جنگ
جنگ
هراس تا همیشه ى من!
 
بعد از اعلام انتشار ویروس در قم در داروخانه زیباکنار ماسک تمام شد؟؟؟ 
تعدادی زیادی از کاربران سایت زیباکناری پیام فرستادن که  بعد از رسانه ای شدن خبر مرگ دو نفر بر اثر آلودگی به ویروس کرونا در استان قم که برای خرید ماسک به داروخانه  مراجعه کردند داروخانه ادعا می کند که ماسک ندارد و دقایق قبل تمام ماسک ها را فروخته اند. که شهروندان زیباکنار سوال می کنند آخر مگر زیباکنار چقدر جمعیت دارد و چطور ممکن است نیم ساعت نشده پس از اعلام مرگ دو نفر در
صبح که نشستم پای لپتاپ، حرفی برای گفتن به ذهنم نمی‌رسید؛ امّا در درون دوست داشتم چند کلمه‌ای بنویسم. دوست داشتم حرفی برای زدن پیدا کنم و حتی اگر شده، برخلاف دفعات قبل، زودتر از جمعه بساط حال و احوال‌ پرسی راه بیاندازم. توی همین فکرها بودم که یادم آمد اینجا را نیمه‌های مهر ساخته بودم. درست پنج سال پیش. حالا پنج سال می‌شود که اینجا شده خانۀ مجازی من. روزهای اول فقط یک دانشجوی م.شیمی بودم که از بد حادثه افتاده بودم کیلومترها آن‌طرف‌تر از وطن
وقتی آتش از در خانه خدا بالا رفت، عمر، آتش بیاره معرکۀ ابوبکر، آنچنان به در حریم نبوت لگد زد که فریاد تو از میان در و دیوار به آسمان رفت. مادر! مرا از عاشورا مترسان. مرا به کربلا دلداری مده. عاشورا اینجاست! کربلا اینجاست! اگر کسی جرأت کرد در تب و تاب مرگ پیامبر، خانۀ دخترش را آتش بزند، فرزندان او جرأت می کنند، خیمه های ذراری پیغمبر را آتش بزنند. من بچه نیستم مادر! شمشیرهایی که در کربلا به روی برادرم کشیده می شود، ساختۀ کارگاه سقیفه است. نطفۀ اردو
در دیدار رئیس جمهور و هیئت دولت: قدرشناسی مسئولان از فرصت خدمت به مردم و همکاری و هم افزایی قوای سه گانه ضروری است/ اقتصاد و فرهنگ دو مسئله مهم کشور است. مسئولان به تولید داخلی به عنوان کلید اصلی حل مشکلات موجود توجه کنند/ مسئولان وزارتخانه ها و دستگاه های مرتبط با مقوله فرهنگ، در مقابله جدی با هجوم همه جانبه دشمن به مبانی دینی، انقلابی و اخلاقی حساسیت بیشتر و هوشمندانه تری داشته باشند.
حسام حسین‌زاده
روز گذشته نشریۀ دانشجویی چشمه در شمارۀ سیزدهم خود در قالب مطلبی با عنوان «دلالان چپ‌گرا در تجارت‌خانۀ علوم اجتماعی» به شیوه‌ای ظاهراً افشاگرانه از تفاهم‌نامۀ همکاری اتحادیۀ انجمن‌های علمی دانشجویی علوم اجتماعی کشور با مؤسسۀ عالی پژوهش تأمین اجتماعی پرده برداشت، شمارۀ قراردادهای من و چند تن دیگر از دانشجویان علوم اجتماعی که در قالب پروژه‌های مختلف با این مؤسسه همکاری داشته‌ایم را منتشر کرد و مدعی شد همۀ این همکاری‌
و اما امروز...
همه چی داشت خوب و آروم پیش میرفت
تا اذان مغرب تقریبا؛ یهو حال دلم انگار زیر و رو شد و یه استرسی که نمیدونم چیه و چرا؛ هجوم اورد به وجودم انگار....
هر کاری کردم نتونستم کنترلش کنم و بازم مثل همیشه روحم به جسمم غلبه کرد و حس میکنم همه وجودمو درد گرفته... و بعدشم... هیچی
تنها کاری که میتونم کنم اینه دراز بکشم و تمام تلاشمو کنم فکر نکنم؛ ولی با خودم میگه یعنی میشه فکر نکرد؟
کاش میتونستم بخوابم لااقل
این بود پنجمین روز از بهاری که میتونست ی
از پست قبلی تا الآن دقیقا یک هفته گذشته است و دوباره از خواب پریده ام و فکر و فکر و فکر...
چطور آدم‌ها انقدر راحت فراموش میکنند ولی من نمی‌توانم؟
چرا تمام خاطراتی که بطور عادی هزارها سال بود که بخاطر نداشتم، یکهو هجوم آورده‌اند و دارند خفه‌ام می‌کنند؟
چرا بقیه خیلی نمی‌توانند درکم کنند؟
چرا نمی‌توانم برگردم خانه و از این دغدغه ها دور شوم؟
چرا جرأت گرفتن مرخصی برای یک ترم را ندارم؟
چرا همه از ابراز کردن احساساتم منعم می‌کنند؟
همچنان فکر
جنگ اطلاعات در دنیای امروز به عنوان یک مدل مستقل و اثرگذار در نبردها معرفی شده و ویژگی های خاص خود را دارد.هفت ویژگی جنگ اطلاعات را به شکل خلاصه بیان میکنیم:

گستردگی: جنگ اطلاعاتی دایره وسیعی از اهداف را به صورت همزمان و یا در کمترین زمان مورد هجوم قرار می دهد.شعاع اثر این جنگها محدود به جغرافیای خاص محدود نبوده و برد زیادی دارد.
همه جانبه گرایی: ویژگی گستردگی جنگ اطلاعاتی موجب بوجود آمدن خاصیت دیگری می شود که گستردگی در عمق یورش و یا بیشترین
ویار به بوی بدن همسر:سعی کنید با این موضوع کنار بیایید و او را به خاطر بوی بدنش تحقیر نکنید.حساس شدن به انواع بوها در بارداری مشکل بسیاری از خانم‌هاست و در این بین، برخی خانم‌ها به بوی همسر خود حساس می‌شوند. آنها با حس کردن بوی همسرشان حالت تهوع می‌گیرند و تحمل حضور او را ندارند.اگر شما هم این مشکل را دارید، این موضوع را برای همسرتان توضیح بدهید و بگویید که با وجود علاقه‌ای که به او دارید، اما نمی‌توانید با علائم بارداری خود بجنگید. شاید ا
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

دریافتمدت زمان: 2 دقیقه 32 ثانیه
حتما تماشا کنید
بسیار زیبا
هجوم کلاغ هابه گل یاس
#بدبخت مردم مدینه
شهرهای اسلامی در درجۀ اول یک تعریف عدالت محور دارند شهری که طلاق در آن زیاد باشد اسلامی نیست 
 
 شهری که خانۀ میلیاردی در آن ساخته شود اما آن طرف هزاران نفر حتی توانایی اجارۀ یک اتاق را نداشته باشند آن شهر اسلامی نیست حتی اگر در روز عاشورا همه جای آن سیاه پوش باشد 
 
شهری که در آن رباخواری زیاد باشد آن شهر اسلامی نیست حتی اگر همه جایش گنبد و مناره باشد 
 
شهری که در آن دو نفر عاشق نتوانند اتاقی اجاره کنند و ازدواج کنند آن شهر اسلامی نیست !
 
 مد
شهرم غمگین ترین چهره رو داره
همه جا بنر و پارچه سیاه
من سعادت اینو داشتم یکبار روضه خونه سردار برم
تصور اینکه  اگه دوباره سعادت نصیبم بشه و من برم تحمل اون فضا بدون حاجی چقدر سخته
+بخوابیم اما امان از این هجوم فکرا..اما امان از حال دل خیلی از ما
شببخیر
منزل هر فرد، محل آسایش و راحتی اوست و هر کسی نمی‌تواند به راحتی این آسایش را بر هم بزند، چراکه تا زمانی که منطقا افعال صورت گرفته در خانه فردی مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکند، چهاردیواری منزل مسکونی وی، حریم خصوصی اوست و هیچ کس حق هیچگونه تعرضی به آن ندارد... «ادامه مطلب»...
ادامه مطلب
دبستانی که اول دبستان درش درس می‌خواندم، دقیقا دور همان میدانی بود که خانۀ عمو احمد، عموی بزرگ مادرم در آنجا بود. محلۀ نارمک را هم که می‌دانید، تنها محلۀ میدان میدان تهران است، و اگر کسی جایی بگوید "میدان شصت"، شما می‌فهمید که منظورش کدام محله است. 
یک بقالی هم دور این میدان، و دقیقا روبروی کوچۀ مدرسه‌مان بود که همه‌اش منتظر بودم کمی پول دستم بیاید و از این مغازه شاهدانه بخرم، از آن شاهدانه‌هایی که بسته‌بندی باریک و بلند دارند و درشان ب
تداپ، توسعه کسب و کار ایرانی Tedup Tehran
تداپ یا توسعه کسب و کار ایرانی (Tedup Tehran)، خانۀ همۀ مردمانی ست که کمر همت بستند تا ایران را آباد کنند. ما گروهی از جوانان پرانرژی و جسور در تیم تد ایران گرد هم آمدیم تا دست در دست هم و در دست همۀ آنانی که می توانند نقشی در آبادی اقتصاد این مملکت داشته باشند، بکوشیم تا ناب ترین اندیشه های ایرانی را در زمینۀ کسب و کار، به مردمان ایران و همۀ دنیا معرفی نماییم.
Tedup، جایی است برای حمایت از کسب و کار ایران و
هو
از نظر روحی نیاز دارم چند روزی موبایلم را خاموش کنم، و بی خبر بروم جایی که هیچکس فکرش را هم نکند. بروم با خودم سنگ وا کنم، بروم برای آدم های زندگی ام دلتنگ شوم، که قدرشان را بیشتر بدانم... بروم از هیاهوی درس و بحث و کار جدا شوم، بروم خلوت کنم، یک نفری با خودم، با کتاب هایم، با روز های دور مجردی ام. نیاز دارم از این چیزی که هستم فاصله بگیرم. می خواهم لپ تاپ را بزنم زیر بغلم، و هر روز بروم یک گوشه در کتابخانه ی خلوتی بنشینم و ساعت ها بنویسم. نیاز دا
نشستم به صفحه ی گوشی که هر دفعه بهش نگاه می کنم نگاه میندازم و نگاه میندازم و آهنگ پلی شده بیشتر توی مغز استخونم رسوخ میکنه بی تابی درد پوچ گرایی همه به ذهنم هجوم میارن . "تقصیر" کلمه ی نا مفهومی شده که دلم نمی خواد موشکافیش  کنم . من دیگه گریه هم نکردم حتی ، دست از تلاطم برداشتم فقط بیشتر روی آهنگ تمرکز می کنم به تصورات بی سر و تهی که توی سرم پیچ و تاپ می خورن به چشم یک موجود خارجی که احراز هویت کرده و مثل همیشه تشنه ی جنگیدنه و من فقط با لبخند بغل
دیدین بعضی وقتا یه آهنگو که قبلا بارها شنیدین یهو دوباره میشنوین و این دفعه حس میکنین فرق داشته با دفعه های قبل...انگار با تمام وجود حس شاعرش،حس خوانندشو درک میکنین...من امروز قلبم از شدت زیبایی این آهنگ رو به درد آورده...اونجا که همایون شجریان میخونه:
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
مدام پیش نگاهی 
مدام پیش نگاه...
میتونم دراز بکشم رو به آسمون این آهنگو پلی کنم...و با هر کلمه ای که میخونه تو رو یادم بیارم و از شدت علاقه م بهت، با صدای همایون همونجا
هر روز منتظرم که شاید در جایی ببینمت 
هر زمان منتظرم که شاید تلفنم زنگ بزند و تو منتظر جواب من باشی 
این ماجرا هر روز تکرار میشود 
مانند تکرار تنهایی ام  ، تکرار درد هایم ، تکرار هجوم افکار ناراحت کننده و...
اما آرامش من در همان افکاری است که تو در آن ها هستی
گاهی وقت ها فکر میکنم که در کنار تو هستم و آرامشی خاص تمام وجودم را میگیرد اما زمانی که به خودم میایم و میبینم که در کنارم نیستی انگار کوه درد بر سرم آوار میشود
به امید روزی که ببینمت و اطمی
 
روزی که عمه خورشید مرد: زندگی مسیرش را پیدا می کند، گاهی با خواندن یک دلنوشته
 
روزی که عمه خورشید مردنویسنده: منیژه ارمینانتشارات: عهد مانا
معرفی:
یک گوشه ای از زیبا سرزمین شمال، پسر جوانی با خواندن دست نوشته های دفترچه ای قدیمی زندگی اش دست خوش تغییر می شود. پسر جوان، از خانه فرار می کند و می رود دنبال زندگی دیگر.مدلی متفاوت . . .
خلاصه:
خورشید برای ازدواج با صفدر سر سفره عقد نشسته است. پدرش که او را از کودکی با مادرش رها کرده بود و خورشید برا
پله برقی‌های غیرتجاری (Extra Heavy duty Escalator):
اماکن و کاربری‌های غیرتجاری که معمولاً در تمام ساعات شبانه قطعات آسانسور روز دارای ترافیک سنگین هستند و یا در ساعات خاصی هجوم جمعیت را تحمل ‌می‌کنند در این رده هستند. ایستگاه‌هـای مترو، ایستگاه‌هـای قطار، پایانه‌هـای بزرگ در این رده بندی قرار می‌گیرند.
ادامه مطلب
‍ وضعیت  کمبود کپسول گاز درفاریاب این تنها واحد رسمی صنفی کپسول گاز در فاریاب است که به لحاظ هجوم جمعیت متقاصی در شب این سوخت مورد نیاز اقدام به توزیع نموده استسرمای شدید از یکطرف استفاده خودروهای گازسوز از طرفی دیگر یکی از عواملی  است که مردم فاریاب را دچار مشکل کرده است در گفتگویی که با متقاضیان داشتیم اغلب از توزیع کپسول گاز به خودرهای دوگانه سو
ادامه مطلب
نمیخواستم دست بدم... چون نمیخواستم این آخرین دست دادن باشه... چون میترسیدم... چون میخواستم مثل همیشه پیاده شم..‌.
نشستم روی تخت. همون تختی که قلمرو پادشاهی من بود. اما حالا شبیه هیچی نیست جز یه تیکه آهن وسط بیابون. همون قدر بی معنی. بی‌حس نشستم روش. نه در واقع نمیتونم بشینم. دراز کشیدم و زل زدم به دیوار. فکر ها هجوم میارن به سمتم... تنم می‌لرزه. سرم منفجر میشه. دارم به نامه‌ی بعدی فکر میکنم. نمیتونه نامه ای وجود نداشته باشه...
پا میشم وضو میگیرم. حافظ

 از شرار دوریت سوزان شدمدر کویر غربتم عطشان شدم
باد سرد بیکسی بر دل وزید چون درخت بید در طوفان شدم
قطره های غم ز چشمم میچکد از هجوم قطره ها، باران شدم
بی تو روز من نبیند رنگ خوش در حصار سایه ها پنهان شدم
شب کشیده روی ماهش میله ای غصه دار ماه در زندان شدم
بیقرار و ناشکیبم روز و شبمبتلای درد بی درمان شدم
#مریم_حاج_علیان
آغاز همسفری:
دوران کودکی فاطمه(س) با همۀ تلخی ها و دشواریها گذشت، دوران جوانی فرا رسید. اکنون جا دارد با پشت سر گذاشتن آن همه فراز و نشیب در زندگی، مرحله دیگری را شروع کند. ناگفته پیداست فاطمه(س) در این مرحله دارای چه موقعیت حساس و منحصربفردی است. از یک طرف دختر رسول خدا(ص) است از طرف دیگر از چنان شخصیتی برخوردار است که پیامبر(ص) در مقابلش برمی خیزد و دست و سرش را می بوسد و او را بجای خود می نشاند.[1] به همین علّت چشم همه به خانه پیامبر(ص) دوخته شده ا
حمله ملخ‌ها از جنوب ایران به هند و پاکستان
سازمان خواروبار و کشاورزی ملل متحد با اشاره به زاد و ولد زودهنگام ملخ‌ها در جنوب ایران به خاطر هوای گرم‌تر و بارندگی‌های خوب نسبت به هجوم ملخ‌ها از ایران به مناطق مرزی هند و پاکستان هشدار داد.
 
حمله ملخ‌ها از جنوب ایران به هند و پاکستان سازمان خواروبار و کشاورزی ملل متحد با اشاره به زاد و ولد زودهنگام ملخ‌ها در جنوب ایران به خاطر هوای گرم‌تر و بارندگی‌های خوب نسبت به هجوم ملخ‌ها از ایران به م
خانه‌داری معمولا سهل و ساده و مفرح نیست. با این وجود باید کارهایی را به صورت ماهانه و سالانه انجام دهید تا عمر خانه‌تان افزایش یافته و هزینه‌هایتان کاهش یابد. ما لیستی به تفکیک فصل‌ها ارائه می‌کنیم که به شما برای شناسایی و انجام کارها کمک کند.
اگر به نظرتان این لیست خارج از توان شماست، یک سررسید خریداری کنید و کارهایی که در هر ماه باید انجام گیرند را در آن یادداشت کنید. کارهایی که باعث می‌شوند خانۀ شما امن، کارا و بهترین در نوع خودش باشد.
دستامو روی گوشام میزارم تا صداشون رو نشنوم ولی بطور ناخودآگاهی همه ی صداها واضح تر میشن و صداهای اضافی پنکه و یخچال متکه مکانیکی بیرون حذف میشن،صدای بحث کردنشون بلند میشه واضح میشه و میپیچه تو گوشم میپیچه توی مغزم می خوره به همه ی جمجمه ام...سرم گیج میره دنیا شروع میکنه به تپیدن انضباض و انبساط همه ی رنگا انقدر قاطی میشن تا همه جا رو پر میکنن همه جا داره تاریک و روشن میشه-فضای ضربان دارِ سیاه و سفید-سرم سنگین میشه انگار که خوبم میاد ، دلم میخا
بسم رب الرفیق
شب از نیمه گذشته، نشستم روی صندلی، پشت میز کامپیوتر، در غم انگیزترین حالت ممکنم، بِه می خورم! اصلا به هم نمیخورن. نه بهِ به غم، نه غم به بِه! مثل یه آهنگ تند اکشن وسط یه درامِ خسته س! طعم گَسش دهنم رو جمع کرده و تکه های بِه در کُندترین حالت ممکن دیواره ی گلوم رو چنگ میزنن و به زور پایین میرن. (یه "مگه مجبوری"ِّ خاصی توو چهره هسته های بِه هست که سعی میکنم بهش توجه نکنم!).+
 در اصل می خواستم بگم لعنت به این بیچارگی! که شب ها در خلع سلاح کام
روز دوم فروردین سال 97، زانوی راستم به شکلی الکی، کاااملا الکی پیچید و مدت زیادی درگیرش بودم و هیچ‌وقت هم به طور کامل خوب نشد، اما چند روز بود به طور عجیبی درد می‌کرد و مامان پیشنهاد داد که هرشب، کمی روغن سیاهدانه بر رویش استعمال کنم و می‌شود گفت که واقعا نتیجۀ در خور توجهی در پی داشت. روغن سیاهدانه، بوی آزاردهنده‌ای دارد، اما برای من نوستالژیک است و یاد بی‌بی می‌اندازدم. بی‌بی مادر پدربزرگ مادری‌ام بود که وقتی من 5،6 ساله بودم، فوت کرد.
هجوم افکار یعنی فکر کردن مکرر و سریع به یک موضوع خاص. هجوم افکار یکی از نشانه­‌های بارز اضطراب و دیگر اختلالات اعصاب و روان است. حتی وقتی سایر علائم بیماری هم در شما دیده نمی­‌شود، این حالت ممکن است هر وقت که مضطرب هستید یا استرس دارید به سراغتان بیاید.
هجوم افکار ممکن است پاسخی به وقایع گذشته باشد که باعث ناراحتی یا اضطراب شما شده‌­اند یا ممکن است مربوط به چیزهایی باشد که نگران هستید در آینده برایتان اتفاق بی­افتند. این افکار طرح مشخصی دا
وقتی انسان آموخت که چگونه با رنج هایش تنها بماند؛ آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد.
آلبر کامو
 
 
- یکی ده سال و سیزده روز ، یکی شانزده سال و ۱۰ ماه بزرگتر از منند و من باید روبروی شان بنشینم و توضیح بدهم که با هجوم آوردن به روح هم، چیزی نصیبتان نمی‌شود. هی خالی میشوم از امید، از انگیزه، از انرژی. هر آنچه در وجودم مانده را نثارشان میکنم تا شاید اتفاق محالی ، ممکن شود. می‌روند اما من در لحن پر از کینه و بی تفاوتی‌شان، آینده خوبی -نه برای
اون‌جایی که فرهاد می‌خونه: من دلم سخت گرفتههه‌ست از این میهمان‌خانه‌ی مهمان‌کُشِ روزش تاریک. حالم الان مطابقت داره با مکث‌های بین ادای کلمه‌ به کلمه‌ی این آهنگ. برف رو پلی می‌کنم و خوابی که نمیاد رو آغاز می‌کنم. دلشوره، رفیق ناباب همیشگی اگه دست از سرِ قلبم برداره. دریغا که آدمی برای تخلیه‌ی خودش تو چه سوراخ‌سمبه‌هایی باید فرو بره.
این بیت الان به ذهنم اومد. امیدوارم کامل بشه همین‌جا بذارم.
«داره شعرام از سرم می‌پره
تو رو جونِ خودت
چطوری میشه جریان افکار مسخره تی که هجوم میارن به مغز و نمیدارن ادم نرمال باشه و کاراشو بکنه رو متوقف و خفه کرد-_-اخه من باید چند بار به یه لحضه ی ۵ثانیه ای فکر کنم تا مغرم ارضا بشه و دیگه به اینکه چ سوتی وحشت ناکی دادم فکر نکنه-_-دقیقا کجای این خاطره باعث افزایش ntهای تحریکی میشه ک من نمیفهممش-_- لعنت به همه ی کلمه هایی ک بدون فکر به زبون میان لعنت به همه ی وقتایی که ادما بد نگات کرد لعنت به همه ی رفتارای بچگونه ام لعنت به همه ی ادمایی ک باعث میشن ما
آقای رضا بابایی که اگر افتخار شاگردی ایشان را داشته باشم، حکم استادی بر گردن من دارد، این روزها در بستر بیماریست. برای سلامتی‌اش دست به‌ آسمان ببریم. دیروز ، اول خرداد، سال روز تولد ایشان بود. به همین مناسبت توصیه‌ای به جوانان کرده:
«️وصیت اول و آخر»
«امروز (اول خرداد ۹۸) من قدم به ۵۵ سالگی گذاشتم. خبر مهمی نیست؛ اما مهم است که دوستان من بدانند که این مرد ۵۵ ساله، به تعداد کتاب‌هایی که نخوانده است غمگین است؛ به شمار دست‌هایی که نگرفته است،
من وابستگی چشم گیری به قهوه و نسکافه دارم از روزانه مصرف هفت الی هشت فنجون رسوندم به 
مصرف روزانه یه لیوان غول پیکر یا همون ماگ این باکلاسا ( تقریبا صورت مسئله رو پاک کردم)
وابستگی دیگه ام به نوشتنه یعنی هروقت مطلبی تو ذهنم بیاد تا ننویسمش اروم نمیشم حتی شده رو کاغذ باطله .
وابستگی درجه دو از نوع حاد هم به شلخته بازی دارم 
روم سیاه میز مطالعه ام همیشه پر از کاغذ باطله و خودکار و لیوان و اشغال خوراکی و ...
کمد لباسامامم که باز میکنم لباسا عین مرغا
در دل انگیزی ایام و زمان 
در ورق خوردن تقویم عبور
 در هجوم کلمات ناقص 
 در پی حادثه های غمناک 
دل من در پی یاران عزیزی می گشت 
که زمین را به  سوی گمنامی 
طی کردند 
 مردمانی همه آزاده نفس دریادل 
پاره های فولاد 
که نترسیده از آب و آتش
تا فراسوی زمان می رفتند 
می گذشتند که جهان منزل این رفتن هاست 
غزل سرخ خطر می خواندند 
که زمین مملو از این گونه غزل گفتن هاست 
این اهالی خطر 
اهل رفتن بودند 
مثل یک اقیانوس 
بی صدا و آرام 
من چه کنم خدای من؟ چاره در این مقام چیست؟کوچه پر از حرامی و این همه ازدحام چیست؟
مردم هجوم آورند٬ چو نیش کژدم آورندآتش و هیزم آورند٬ معنی فکر خام چیست؟
چه با شتاب آورند٬ چه بی حساب آورندبه کف طناب آورند٬ شکار کیست؟ دام چیست؟
چرا شعار میدهند؟ تن، پی عار میدهندبه در فشار میدهند٬ علت انتقام چیست؟
آتش ظلم شعله ور٬ خانه ی امن در خطرسگان هار، حمله ور٬ مقصد این حرام چیست؟
علی ولی اعظم است٬ علی وصی خاتم استعلی شه دو عالم است٬ گناه این امام چیست؟
 
من
- خواب دیدم طلا و دلار ارزون شده 
واقعا میگن برو مگه دیگه تو خواب هم چین چیزیو ببینی همینه ها...
شب به سان من چه میگذرد؟؟
چرا انقدر خواب اشفته و محال میبینم؟
- تقریبا دو ماهه چند تا مشکل جدی به زندگیم هجوم اوردن 
و حل کردنشون نمیدونم کار منه یا حضرت فیل...
اما برای کم نیوردن تنها راهکاری که دارم اینه
درحال خوردن دمنوش بابونه مرتب به خودم بگم 
درست میشه درست میشه این روزا هم میگذره 
اصلا نشد هم گور باباش ( این جمله اخر تاثیرش بیشتره)
تا چقدر این راه
نماینده تام‌الاختیار وزیر بهداشت در گیلان:
در روزهای اخیر شاهد حجم ورود بسیار زیادی از مسافران به استان گیلان بودیم که این امر به‌ویژه در شرایط کنونی نگران‌کننده است.
▫️تداوم افزایش مسافرت‌ها موجب افزایش شمار مبتلایان به ویروس کرونا شده از طرفی شیوع کرونا در بین اعضای خانواده‌ها زنگ خطر را به صدا درآورده است./ایرنا
پنجشنبه ، ٤ اردیبهشت ۹۹@IrNews_24
مشاهده مطلب در کانال
بروید و در کارهایی که به آن علم ندارید، دخالت نکنید و فتواهای صد من یک غاز ندهید... دیالوگ ماندگار #مختار برای این روزهاست که دیروز #ضریح را #لیس میزدند و امروز درب #حرم_حضرت_معصومه #حرم_امام_رضا را شکستند:
شیعه از دست فتواهای ناسنجیده امثال شما کم غرامت نداده هیچوقت ضرورت‌های زمانه خود را درک نکردید اگر بگویم خون مسلم ابن عقیل به گردن امثال شماست اغراق نکرده‌ام ... فریادهای #مختار_ثقفی بر سر پیروان #تشیع_انگلیسی و جماعتی از #دینمداران_احمق که
وجودِ بابرکت یعنی وجودِ تو...که هم با زنده بودنت به زندگی ها حیات بخشیدی، و هم با رفتنت قلبها رو بیدار کردی... 
مرد باغیرت!
رفتنت شونه های خواب زده مون رو تکون داد و اشکی شد که ریخت تو چشمای بهت زده مون... مردی رو دیدیم که محکم ایستاده وسط هجوم طوفان درحالی که خنده روی لب داره و خم به ابرو نمیاره! 
رفتنت تکونمون داد... مرد باغیرت!

پ.ن1: هنوزم کسی مونده تو این مملکت که بگه "آمریکا دشمن نیست"؟؟!!
پ.ن2: حاج قاسم مصداق واقعیِ آیه ی "اشداءُ علی الکفار، رحماء
بزن باران بزن...
بغض سنگین ابر افسار گسیخته فلک را یکریز بریز
و دستان تیره و سرد آسمان را
که چون تازیانه ای بر پیکر کودکان معصوم است
بر خانه های ترک خورده تنهایمان بکوب.
دیگر از طغیان و عصیان تو باکی نیست
نه... دیگر کسی شاکی نیست!
چراکه سیلاب
 دل ندارد،
احساس ندارد
انصاف ندارد
و نه وجدان را بلد است.
بزن باران، که پیش از آمدنت، ما سیل غم را دیده ایم
و درد را چشیده ایم،
آه که من از هجوم آنهایی که ناجوانمردانه 
خانه ی دل را ویران می کنند، بیش از ویران
قبلا فکر می‌کردم بازیگران تبلیغات تلویزیونی، دانشجو‌های درس‌نخوانِ رشته بازیگری هستند که به خاطر نداشتن ویتامین پ (پول یا پارتی) نتوانستند بازیگر سریال و فیلم شوند لذا برای امرار معاش به بازی در پیام‌های بازرگانی روی آورده‌اند. امّا این هجوم بازیگران مشهور و به اصطلاح سلبریتی تصوراتم را بهم ریخت!مگر یک زندگی چقدر هزینه می‌خواهد که برای پول هر کاری می‌کنید؟ مگر شما نمی‌توانید مثل دیگر مردم معمولی زندگی کنید که هزینه‌های زندگی بالا
پیامبر شبانه می بایست از مکه هجرت می کرد، در آن زمان که چهل کافر قداره بند دور تا دور خانۀ او را در محاصره داشتند و چهل شمشیر خون آشام لحظه می شمردند تا خون او را به تساوی میان خویش، تقسیم کنند. پیامبر، ایثارگری می طلبید تا در جای خویش بخواباند و کفار را ناکام بگذارد. آن ایثارمنش هیچکس جز پدر شما، علی بن ابیطالب نمی توانست باشد، وقتی پیامبر به او اشارت فرمود و از او نظر خواست. او نپرسید: «من چه می شوم؟»
عرضه داشت: «شما به سلامت می مانید؟»
پیامب
معنای تقوا!
تا به حال حتما درباره ی کلمه ی "تقوا" زیاد شنیده اید؛ اما تقوا چیست؟ :
تقوا به معنای خودداری از گناه کردن به خاطر خداوند است.
انسان با تقوا در مقابل هجوم شهوات و خواهش های نفسانی به خاطر خداوند تن به گناه نمیدهد.
ایمان از اسلام(مسلمان شدن زبانی) بالاتر است و تقوا از ایمان مرتبه بالاتری دارد.
برخی مرتاز ها برای به دست آوردن قدرت های روحی و رها شدن از بند جسم به ترک کامل دنیا و سختی دادن به جسم روی می آورند؛از نگاه اسلام این شیوه اشتباه
چند روزی بود ارتش مورچه‌ها به اتاق من بینوا هجوم آورده بودند. اوایل فقط اطراف دیوار رژه می‌رفتند، من هم کاری به کارشان نداشتم و اطرافشان نمی‌نشستم. اما از دیروز و امروز به سمت کتابخانه‌ام هجوم برده بودند و نزدیک کتاب‌هایم کشیک می‌دادند. خب من هم احساس خطر کردم و علیرغم میل باطنی‌ام جاروبرقی را برداشتم و به سمتشان گرفتم. خدا شاهد است همین الان که دارم برایتان این ماجرا را تعریف می‌کنم گریه‌ام گرفته. با چه سنگدلی لوله‌ی جاروبرقی را به س
می‌پرسی: «اگر بخوابی و فردا صبح که بیدار شدی ببینی تمام این روزها خواب بوده، و حالا روی تخت‌خواب اتاقت در خانۀ پدری هستی، چه احساسی خواهی داشت؟» و من بلافاصله با خود می‌گویم: «آه ... چه رویای دلخواهی!»
اگر تمام روزهای با تو بودن تنها یک رویای خوش در زندگی من بود هم، بدون شک تا همیشه برای این رویای خوش ِ خواستنی دلتنگ می‌شدم...
قلمم خشک شده باز. 
حرف‌ها زیادند و احساسات از هر طرف هجوم می‌آوردند و من ناتوانم از نوشتن. بارها در ذهنم نوشتم. از شب تولد. از بعدش. از سرخوردگی‌ها و تنهایی‌ها، از حس کردن رشدی که کرده‌ام، از احساس، احساساتی که بر عمق جانم می‌نشیند و بازگفتن‌شان سخت است.
و من دیگر خوب می‌دانم که من یک فرد فوق حساس هستم.
شوک آنلاین: هجوم صدهاهزار ملخ به مکه‌مکرمه برای زائران خانه خدا دردسرساز شده است. بنا بر اعلام الکوثر علت هجوم این مهمانان ناخوانده سو مدیریت سعودی در محیط زیست و شکار بی رویه پرندگان یا به عبارتی بر هم خوردن چرخه طبیعت بوده که مشکلاتی را برای نمازگزاران در بیت اللّه الحرام به وجود آورده است.
صدایت میکنم ربی الهی
به سویت آمدم با روسیاهی 
هزاران بار دستم را گرفتی
نجاتم دادی از گم کرده راهی 
گناهم را ز بس توجیه کردم
ز چاله جستم افتادم به چاهی 
به جای شکر نعمت کفر گفتم
برون شد نعمتم از کف الهی
همیشه فکر میکردم جوانم
که لحظه لحظه‌هایم شد تباهی 
اجل نزدیک بر من ، من ز تو دور
که عمری راه رفتم اشتباهی 
به کاهی کوهی از عصیان ببخشی
چه سازم من ندارم پر کاهی 
مشو راضی که مهمانت بگرید
کشد دائم ز سینه سوز آهی 
دری بگشا، نگاهی کن، غریب است
ندارد

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها